متن کامل سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی در نشست اساتید بصائر سال 1402
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم * هر گونه صحبت کردن ترویجی و تبلیغی در این جمع محترم زیره به کرمان بردن است؛ فلذا من در این زمینه صحبت نمیکنم، بلکه دغدغههای شخصی خود را به اشتراک میگذارم، به عبارت امروزیها، من یک مقداری بلند فکر میکنم تا ببینم از رهاورد این جلسه، من چه بهرهای میبرم؟ (از حضور اعزه)
در مراکز دینی، همواره فعالیّتها بر دو محور است؛ محور تعلیم و محور تربیت و اساساً این دو محور از اهداف و مأموریتهای حضرت ختمی مرتبت ـ صلوات الله علیه و آله ـ نیز هست؛ کما این که در سورهی مبارکهی بقره به این مطلب اشاره میشود. در آیهی شریفهی 151 این سوره، بیان مبارک حضرت حقّ این است: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ»، «همان گونه که ما فرستادهای را بین شما از خودتان فرستادیم.»، مأموریتها و اهداف، «يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا»، «تلاوت آیات ما»، «وَ يُزَكِّيكُمْ»، «و تربیت شما»، «وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ»، «تعلیم کتاب، مجموعهی قوانین و مقررات دینی»، «وَالْحِكْمَهَ»، «مجموعهی حکمت نظری و عملی و سخنان مُبرهن»، «وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»، «آموزش علومی که جز از راه وحی، کسی به آنها دسترسی پیدا نمیکند.»، «مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» یعنی اگر شما هزار سال نیز به دنبال این علوم میدویدید، نمیتوانستید بدان برسید؛ بنابراین در این آیه، به بخش تعلیم و بخش تربیت، تحت عنوان مأموریتها و اهداف حضرت ختمی مرتبت ـ صلوات الله علیه و آله ـ اشاره شده است.
من در رابطه با تعلیم دو نکته را عرض میکنم. (این همان فکر بلند من است، یعنی من بلند فکر میکنم.) نکتهی اوّل این است که از نظر قرآن کریم، آموختن آن علمی ضرورت دارد، بایسته است این کار انجام بشود و هیچکس از آن معاف نیست که موجب رشد بشود؛ کما این که فرمایش حضرت حقّ در سورهی مبارکهی کهف، آیهی 66، داستان جناب موسی و خضر همین است. ضرورت دارد، چون پیغمبری مانند جناب موسی بایسته میشود؛ هیچکس معاف نیست، امّا بیان آن به جناب استاد (که خضر باشد.) این است: «قَالَ لَهُ مُوسَى»، جناب موسی به ایشان گفت: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»، «آیا به من اجازه میدهید که من از شما پیروی بکنم، در آنچه که به شما آموختهاند، بیاموزیم چیزی را که مایهی رشد است.»
پس منظور آموختن هر علمی نیست، بلکه آموختن آنچه که مایهی رشد است. ایشان در این مورد اجازه میگیرند. لطافت آیه در این جاست که علم مایهی رشد «أَتَّبِعُكَ» بوده و کِلاس نیست، بلکه یک نحوه انس است؛ این مطلب بر اساس محوریّت انس اتّفاق میافتد.
رشد در لغت به معنای پختگی و به معنای بلوغ عقلی میباشد، رسیدن به جایی که انسان قادر به تشخیص صحیح از سقیم است؛ لذا به کسی که چنین قوّتی را داشته باشد رشید گفته میشود؛ وَ یَزِع قرآن کریم رشد در مقابل غَیّ است، «قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی».
گاهی گمراهی به شکل دور بودن از مسیر و دور بودن از صراط است. هرگاه گمراهی به شکل دور بودن از صراط باشد، تعبیر قرآن کریم به آن ضلالت است. او نمیداند مسیر چیست؟ امّا گاهی گمراهی به شکل گم کردن هدف است، او مقصد را نمیداند، مقصود را نمیداند.
قرآن کریم از این نحوهی گمراهی به غِوایَت تعبیر میکند. پس رشد در مقابل این معنای از غِوایَت و این معنای از گمراهی، یعنی علمی که موجب بشود انسان مقصد را پیدا کند، هدف گم نشود، مقصود نمایان باشد. یحتمل انسان در مسیر باشد، امّا گرفتار سراب بشود، او سراب را تشخیص ندهد، این غِوایَت است.
لذا جناب موسی به خضر اینطور بیان میکنند که آیا میشود شما از آن علمهایی که داری، علمی را به ما یاد بدهید که ما 1) مقصد را گم نکنیم؟ 2) مقصود را گم نکنیم؟ تباین وجود دارد، یعنی یک لطافتی در آن وجود دارد: «مقصد و مقصود»، امّا هر دو اینها تحت عنوان هدف هستند؛ پس باید علمی را آموخت که مقصد گم نشود، که رشد باشد.
شما در عرض ادب به ساحت مقدّس امام معصوم، بیانتان این است که: «وَ اَمرَکُمْ رشد»، آن چیزی که باعث بشود هدف گم نشود، مقصود پیدا بشود، امر شما است، پس باید علمی آموخته بشود که امر معصوم باشد.
در رابطه با امر اهل بیت، اولاً به ما دستور دادهاند این امر را احیا کنیم، «فَأحْيوا أمْرَنا يا فُضيلُ»، «جناب فضیل، امر ما را احیا کنید.» ثانیاً برای احیا کنندهی امر دعا کردهاند، طلب رحمت کردهاند.
از حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ نقل شده که فرمودند: «رَحِمَ اللّه عَبدَنا اَمرنا»، «رحمت خدا بر آن کسی که امر ما را احیا میکند.»، این طلب است یا میشود این گونه هم تفسیر و تحلیل کرد که حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ میفرمایند: اصلاً آن کسی مورد رحمت است که امر ما را احیا میکند، او مشمول رحمت حضرت حقّ میباشد. «مِنْ حیث لایَشعُرُ»، «بدون آن که خود آن فرد بفهمد.»، اینها امّت مرحومه هستند.
از حضرت علی ابن موسی الرضا سؤال کردند که آقا، این امر شما چگونه زنده میشود؟ حضرت فرمودند: «یَتَعَلَّمْ علومَنا وَ یُعَلَّمُهَا النّاس»، «بواسطهی تعلیم علوم ما»، این بخش اوّل است، «بیاموزید و آن را در اختیار مردم بگذارید و به مردم هم آن را بیاموزید.»
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که حضرت میفرمایند: «وَ یُعَلَّمُهَا النّاس»، «علومی میبایست باشد که مایهی رشد هستند و مخاطب این مایهی رشد، مردم هستند.»، در این جا آقا به چه چیزی اشاره میکنند؟ بعضاً این گونه به نظر میرسد که حضرت میفرمایند در فعالیّتهای دینی، کاردرسازی نکنید، بلکه ملتسازی بکنید، چون مخاطب مردم هستند، همهی مردم.
امر اهل بیت رشد است، آموزش و آموختن و آموزش دادن همین علم واجب است؛ پس میبایست در میان فرمایشات اهل بیت دنبال این موضوع بگردیم که کدام رشتهی علمیِ ائمه رشد است؟ کدامش؟
باز در تعالیم دینی که ما نگاه میکنیم، میبینیم به ما میفرمایند: این تعلیم اگر منجر به عمل نشود ثمری ندارد. از آقای من امیرالمؤمنین علی ـ علیهالسلام ـ بیان مبارک این است که «العِلمُ بلا عملٍ وبال»، «علمی که منجر به عمل نشود ضمّه را سنگین میکند»، «و العملُ بلا علمٍ ضَلال»، «عمل بدون معرفت نیز گمراهی است.» فرمایش دیگر ایشان این است که «علمٌ لایُصلِحُکَ ضَلال»، «علمی که موجب اصلاح نشود گمراهی است.»، باز در فرمایش دیگرشان آمده است: «غایتُ العلم حُسن العَمَل»، «نتیجهی علم، عمل درست انجام دادن است، عمل درست و درمان است.»
پس علم میبایست منجر به عمل بشود؛ چه علمی منجر به عمل میشود؟ علم زمانی عملزاست که دو مطلب را ایجاد بکند؛ چون انسان دارای سه شأن (سه شأن تَرتُبی) است، یکی مترتب بر دیگری است. علم مایهی رشد امر اهل بیت، کدام علم است؟ این سؤال اوّل است: اگر علم بخواهد منجر به عمل بشود، به واسطهی این علم میبایست دو حرکت انجام بشود:
1) ایجاد بینش بشود، یک تفکّری ایجاد بشود.
2) دومیّن اتفاقی که میافتد این است که تعلمات و گرایشات اصلاح بشود.
پس علمی که ایجاد تفکّر بکند و نه صرفاً یک محفوظاتی از یک صندوقچهای به صندوقچهی دیگری انتقال پیدا بکند، بلکه مهندسی بکند و تفکر شخص را درست بکند، این علم بینش میشود؛ در پی بینش درست، گرایش و تعلقات قلبی او اصلاح میشود؛ آنگاه در مقام کنش دچار یک رفتار صحیح و دائمی است.
یک بحثی که همهی آقایان به آن مستحضر هستید و در کشور بسیار رایج شده و همه به نوعی راجع به آن صحبت میکنند، بحث سبک زندگی است. این بحث مهارت کنشی است و همه هم شنیدهاید که راجع به آن صحبت میکنند، امّا ما تغییری را در جامعه ندیدهایم. حدّاقل در طبقهی مذهبی و دلیل آن این است که ما در گرایشات و بینش تغییری ایجاد نکردهایم؛ ما با یک گرایش دنیاطلبانه میخواهیم مردم زاهد باشند که چنین امری امکان ندارد، اصلاً امکان ندارد. ما میخواهیم با یک بینش ماتریالیست در پوشش مذهب، مردم به دنبال ارزشهای دینی بروند و مردم نیز به دنبال چنین ارزشهایی نمیروند؛ زیرا ما تفکّر را درست نکردهایم که آن تفکر گرایش را درست بکند و تا زمانی که آن گرایش اصلاح نشود، نمیتواند منجر به یک رفتار صحیح بشود.
ما اگر میبینیم امیرالمؤمنین «ضربَتُ علیٍ یوم الخندق اَفضَل من عبادهٌ الثقلین»، به دلیل این است که هر سه مورد آن درست است، حالا فارغ از این که شخصیّت آسمانی امام است. هنگامی که شما تحلیل میکنید، میبینید که ایشان در بینش موحد است، در گرایش دنیاستیز است و در کنش زاهد است و در مورد این زهد برای ایشان فرقی نمیکند، چه زمانی که بیل بر روی دوش ایشان است و در باغهای مدینه کار میکنند یا این که کلید خزانهی مملکت در دست ایشان است و پادشاهی میکنند. شما میبینید که در هر دو بستر رفتار زاهدانه است. من عرض کردم که گفتن این حرف مانند زیره بردن به کرمان میباشد، امّا من آن را میگویم چون دوست دارم.
فرمانفرمای عالم، بر حسب ظاهر، حکومت چند صباح در جهان اسلام به اختیارش است. ایشان از جلوی قصابی ردّ شدند. به آقای گفتند: آقا گوشت داریم. مثلاً قصابی بار خوب داشت و میخواست خودشیرینی کند، پس مثلاً به ایشان گفت: اجازه میدهید ما تقدیم بکنیم؟ ایشان یک مقداری فکر کرد و فرمود: اکنون من پول آن را ندارم. قصاب گفت: چه کسی با شما از پول صحبت کرد؟ ما بعداً پولش را از شما میگیریم. ایشان به شکمشان زد و فرمود: من در ابتدا به این میگویم صبر کن و اگر آن صبر نکرد، سپس به شما میگویم صبر کنید. این کجاست؟ اصلاً حکم بیتالمال در اختیار ایشان است، این به کنار، ایشان هفده مبادی اقتصادی دارد، امّا رفتار ایشان، رفتارِ زاهدانه است، به دلیل آن که بینش توحیدی و گرایش دنیاستیزی است. اگر شما تمام روایات مذمّت دنیا را نگاه بکنید، نود درصدشان از علی ابن ابیطالب میباشند. در تمام منابع ما نود درصدشان، آن هم مواردی که تعابیر سخت نسبت به دنیا دارند، و شاید ده درصد از آنها از سایر حضرات ائمه باشد.
پس آن فکری که من میگویم بلند فکر کنید، سؤالم این است: این کدام علم از فرمایشات معصوم است که مایهی رشد بشود، تفکّر ایجاد کرده و گرایش اصلاح بکند؟
معصوم میفرماید: «فَاِنَّ النّاس» مردم «لو عَلِموا مَحَاسِنَ كَلاَمِنَا لاَتَّبَعُونَا»، «مردم اگر زیباییهای کلام ما را بدانند، از ما تبعیّت میکنند.» میپرسند: مگر معصوم کلام بد هم دارد که محاسن کلام داشته باشد؟ شما که امیران کلام هستید، چرا از محاسن صحبت میکنید؟ به نظر من اینطور میآید و شاید مراد از محاسن کلام این است که حرف ما را متناسب با مخاطب بگویید که احادیث مستصعب درست نکنید، تناسبسازی.
در مورد تناسبسازی دو حرف وجود دارد. یکی این که این تناسبسازی باید منطبقِ گروههای مخاطب باشد. گروههای مخاطب چه کسانی هستند؟ یکی والدین و دیگری فرزندان هستند؛ یعنی آن علمِ مایهی رشد تفکرسازِ گرایش اصطلاح کن میبایست متناسب با مخاطب باشد، مخاطبی که والدین هستند و مخاطبی که فرزندان هستند، تفکیک اینها معنا ندارد؛ چرا؟ دلیل عمدهاش این است که اگر ما فراگیر را در واقع فرزندان بدانیم و خانواده را رها بکنیم، آنها دچار تضادّ در منافع میشوند. پدر از کل دین میخواهد یک نماز بخواند و شما میگویید علی ابن ابیطالب با اشرافیگری مبارزه کرده است. در اینجا بچّه «لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ»، او نمیتواند انتخاب کند، چون شما خانواده را اصلاح نکردهاید، متناسب با آن حرفی را بیان نکردهاید. این تضادّ منافع، حرف بسیار مهمّی است. نهایتاً میگویند این مطالب را رها کنید، این بصائریها بچّههای ما را از ما میگیرند. ما از ابتدا نیز گفتهایم که سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندیم، شما را به خیر و ما را به سلامت.
ما میبایست چه کار بکنیم؟ فقط در یک جاهایی یک کلیّاتی گفته بشود و مسلم است در دورهی امروزی، دیگر دین ارثی به درد نمیخورد و دین باید درسی باشد؛ چون حضرات میگویند اگر شما تعلیم ندهید، مُرجِئِه بچّههای شما را خواهد بُرد، یعنی تهدید کرده است. حالا خصوصیّتی در مرجئه وجود ندارد؛ اگر امروز شما این کار را نکردید، دیگران میبرند.
این مطلبی که من عرض کردم در بخش تعلیم است. پس علمی که موجب رشد است، رشدی که مقصد گم نشود، مقصود گم نشود. باید بدانیم این کدام دسته از علوم است که مقصود را حفظ میکند و در عین حال تفکرزا میباشد، تفکر و مهندسی فکر ایجاد میکند و گرایشات قلبی را اصلاح میکند.
امّا در رابطه با بحث تربیت به اندازهی چند دقیقه خدمت آقایان، باز دوباره بلند فکر میکنم و دلم میخواهد در این زمینه به من کمک بکنید که من هم مثل آقایان انشاءاللّه بتوانم منشأ خدماتی بشوم.
تربیت یعنی این که ما باید فرد را به جایی برسانیم که در مواجههی با مسائل مختلف زندگیاش بتواند صحیحترین تصمیم را بگیرد؛ لازمهی این حرف این است که انسان بتواند ظرفیتهای طرف مقابل را ارتقاء بدهد، رشد بدهد. ظرفیتهای متقابل هر انسانی خارج از چهار امر نیست: فطرت، نفس، عقل و قلب؛ اینها چهار ظرفیت هستند.
در حدیث قدسی خداوند از جناب موسی سؤال میکند: ای موسی، آیا میدانی من چه چیزی را بیشتر از همه دوست دارم؟ خدا، موسی، جواب را بشنوید. آیا میدانی من بیشتر از همه چه چیزی را دوست دارم؟ نه آقا، فرمود: بوسیدن اطفال را، یعنی چه؟ بعد فرمود: آیا میدانی چرا من اطفال را دوست دارم؟ عرض کرد نه آقا. فرمود به خاطر این که اطفال بر حالت فطری خودشان هستند؛ یعنی خدا، چهار هزار سال قبل به حضرت موسی گفته است من هفتاد درصد از کار را درست کردهام، اگر تو عرضه نداری سی درصد دیگری را درست کنی (البتّه ایشان نه، امّا ما) ما بلد نیستیم سی درصد دیگر از کار را درست کنیم، ما بلد نیستیم. ما بلد نیستیم فطرت را رشد بدهیم.
عوامل رشد فطرت چیست؟ موانع رشد فطرت چیست؟ عوامل رشد نفس چیست؟ موانع رشد نفس چیست؟ عوامل شکوفایی عقل چیست؟ موانع شکوفایی عقل چیست؟ عوامل شکوفایی قلب چیست؟ موانع شکوفایی قلب چیست؟
اگر ما در تربیتمان این چهار ظرفیت الهی را شکوفا کنیم؛ موانع را بطور عملیاتی و نه بصورت کلی برطرف کنیم، یکی از موانع شکوفایی عقل این است که ما ظلم نکنیم؛ ما مسئلهی ظلم نکنید را میگوییم و پس تصوّر میکنیم که دیگر حرف خود را گفتهایم و کارمان را انجام دادهایم، امّا چگونه ما باید ظلم نکنیم؟ متناسب با امروز ظلم متصوّر چیست؟
در مورد تعلیم، سؤالی که دغدغهی من میباشد این است که آن دسته از علومی که باعث بشود رشد و هدف گم نشود، تفکّرساز باشد و گرایش را اصلاح بکند و متناسب با گروههای آموزشی، فراگیر، والدین و فرزندان باشد. در مقابل تربیت هم یک برنامهی آمادهسازی ظرفیتها باشد که ظرفیتهای بشری ارتقا پیدا بکند و این هم به زبانِ روزِ عملیاتی و نه کلیّات باشد. این یک بحثی است که به نظر من نیاز به هماندیشی دارد، یعنی واقعش این است که قاعدتاً کار یک نفر نیست و میبایست یک لُجنه علمی از گروههای مختلف علمی تشکیل بشود، آنها باید طرحی را درست بکنند. همانطور که بصائر با این موارد بیان میشود؛ به نظر میآید که ما مجبور باشیم مثلاً یک چنین چیزی را داشته باشیم و بعد از همهی این حرفها به زیر قُبهی حرم حضرت سیدالشهداء برویم و بگوییم: آقا، ما این مقدار کار از دستمان برمیآمد و بقیّهی آن با شما است. آن نگاهی که شما به جناب زُهیر کردید و او را از قعر به عرش رساندید، آن نگاه را به ما هم بکنید. ما تلاش خودمان را میکنیم، امّا این که این تلاش منتج به نتیجه بشود، به واسطهی عنایت حضرتعالی است.
عرض کردم که من این مطلب را عمیقاً عرض میکنم که در مقابل حضرات فقط خواستم بگویم، اینها دغدغههای شخصی من است و شاید من بتوانم از آقایان حاضر در جلسه در این زمینه استمداد بطلبم و بتوانم از اَعِزه کمک بگیرم و انشاءاللّه به یک نتیجهی مطلوبی برسم.
من از همهی اَعِزه عذرخواهی میکنم، من اطالهی کلام کردم، در پناه حضرت حقّ باشید، آنچه را که برای نظام تعلیمی و تربیته این جامعه انجام دادید، انشاءاللّه مرضی نظر حضرت حجّت ابن الحسن مهدی باشد. خداوند علی اعلی به همهی آقایان اجر و عنایت فوقالعاده داشته باشد. من شما را به خدای بزرگ میسپارم.
و صلی اللّه علی سیدنا و آله و سَلَّم
دیدگاه خود را بنویسید