واژه تربیت دینی برای اذهان مختلف معانی متفاوتی دارد و اگر قرار است در این نوشتار درباره تربیت دینی کودک و نوجوان مطالبی ارائه شود ابتدا باید گفت تربیت دینی چیست تا آنچه از آن به عنوان تربیت دینی فرزندان یاد میشود روشن و مشخص باشد. پرواضح است که برای بسیاری از مفاهیم، ارائه تعریفی جامع بسیار دشوار است؛ اما در این نوشتار، سعی شده با ذکر مثال، مطالبی روشن و قابل درک بیان شود. برای پاسخ به این سؤال که تربیت دینی چیست ، ابتدا بررسی کنیم که معنای کلمه تربیت چیست. سپس بر اساس تعریف تربیت، به نحوه تربیت دینی و نقش والدین و مربی دینی و اعتقادی خواهیم پرداخت و انواع روش های تربیت دینی را بررسی مینماییم.
تعریف تربیت دینی و اهمیت آن
تربیت چیست؟ تربیت واژهای عربیست که میتواند دو ریشه «ربو» و «ربب» داشته باشد. هرکدام از این ریشهها در زبان عربی معنای جداگانهای دارد. اما با توجه به تفاوت زبان عربی و فارسی، میتوان گفت که در زبان فارسی وقتی از واژه تربیت استفاده میکنیم، منظورمان به هر دور ریشه این کلمه هست. در ادامه با توضیح بیشتر این مطلب را روشن میکنیم. تربیت از ریشه «ربب» در فارسی معنای عامتری از آموزش است و شامل آموزش مهارتهایی میشود که به خصوص درباره کودکان از بدو تولد صورت میگیرد. اینکه کودکی که به دنیا میآید نیاز به کسب مهارتهای مختلف دارد و این مهارتها ابتدا توسط والدین به او آموزش داده میشود امری پذیرفته است؛ اما به راستی میتوان آموزش این مهارتها را به طور تام و تمام تربیت نام نهاد؟ اینجاست که آنچه ما در فارسی از معنای تربیت برداشت میکنیم به ریشه «ربو» گره میخورد. به این مثال توجه کنید: والدین از همان ابتدای برقراری ارتباط با نوزاد سعی میکنند با ادای آهسته کلمات و نشاندادن حرکت دقیق لبها هنگام گفتار، کودک را با کلمات و شروع به سخن گفتن آشنا کنند. کودک نیز هر چه بزرگتر میشود دایره لغاتش بیشتر و متنوعتر میشود و سعی میکند با استفاده از الگوگیری از والدین سخن گفتن را بیاموزد. او ابتدا کلمات را ادا میکند و بعد به تدریج ساختن جمله را یاد میگیرد و سپس موقعیت صحیح استفاده از کلمات و جملات را میآموزد و بالاخره پس از گذشت دورهای که به آزمون و خطا میگذراند به روانی شروع به صحبت میکند. همه کمابیش این فرآیند آموزش را قبول داریم. اما آیا در این فرآیند، یعنی آموزش مهارت صحبتکردن و استفاده از کلمات در جایگاه مناسب، مفهوم تربیت هم جایی دارد؟ بیشک همه قبول میکنیم که آنچه اتفاق افتاده است بخشی از دایره گسترده تعلیم و تربیت است؛ اما آیا با اطمینان میتوان نام تربیت را روی آن گذاشت؟ آنچه در این مثال، آموزش را به معنای کامل تربیت میرساند، وارد شدن فرهنگ خانوادگی و اجتماعی والدین است. شاید بدون تلاش ویژهای از طرف والدین نیز کودکان به تدریج و با توجه به صحبتکردن والدین و اطرافیان، صحبتکردن را بیاموزند. دایره لغاتشان نیز با شنیدن مکالمات روزمره والدین با یکدیگر و با تلفن در خانه یا از طریق گفتگوهایی که در محیطهایی عمومی علاوه بر والدین میشنوند افزایش پیدا کند. همچنان که این دایره از طریق رسانه های جمعی مانند تماشای تلویزیون و هزاران منبع اطلاعاتی که در دنیای اطراف کودک وجود دارد گسترش بیشتری یافته و به آنها کمک کند تا صحبتکردن و استفاده صحیح از کلمات را بیاموزند. در این بین همه اذعان داریم که اگر والدین نظارت خاصی بر محیط اطراف کودک داشته باشند تا هر مکالمهای را نشنود، هر کلمهای را یاد نگیرد و هر برنامه تلویزیونیای در حضور او پخش نشود، دایره لغات کودک بسیار متفاوت شکل میگیرد و مسلماً جملات متفاوتی هم در ذهنش نقش بسته و سپس سعی میکند از آنها استفاده کند. پس صِرف آموزش سخن گفتن میتواند بخشی از تربیت کودک باشد؛ اما پرکردن ظرفِ ذهن کودک با کلمات متفاوت، نقش تربیتی والدین را مشخص میکند.
نقش مربیان دینی و اعتقادی در تربیت دینی
شاید اینجا این نکته مطرح شود که آنچه والدین در مسیر تربیت کودک انجام میدهند برای آینده او لازم است، این مسیر ابتدا توسط والدین طی میشود و کمکم مربیانی خارج از محیط خانه به آن اضافه شده و همراه والدین به پیشروی کودک در مسیر رشد کمک میکنند. برای همه قابل درک است که نقش مربی در تربیت و نقش والدین در مسیر رشد کودک انکارناپذیر است؛ اما سوال اینجاست که تربیت دینی و آموزش مفاهیم دینی به کودکان در این بین چه جایگاهی دارد؟ و آیا اگر نقش تربیتی والدین و مربیان، فارغ از گرایشهای دینی باشد، در مسیر رشد تربیتی کودک خللی ایجاد میکند؟
در اینجا باید این نکته را متذکر شویم که منظور از تربیت دینی، رسیدن به سبکی متعالی در زندگی بشر است. چنانچه کسی خواهان رسیدن به شکلی تکاملیافته از زندگی است، نمیتواند منکر محوریت دین در همه ابعاد زندگی شود. مفهوم و برنامه جامع دین شامل اعتقاد، باور، ایمان، اخلاق و احکام؛ برنامهای جامع که خداوند برای زندگی بشر در اختیارش قرار داده و هدف آن رشد و تعالی انسان و خدامحوری است. زندگی یک انسان خدامحور با وجود همه شباهتهایی که با سایر زندگیها دارد دارای تفاوتهای ویژه و اساسی است که بیان همه این تفاوتها در این مقال نمیگنجد؛ اما برای عقل سلیم وجود این تفاوتها قابل درک است. پس لزوم رسیدن به شکل تکاملیافتهای از زندگی بشری در گرو تربیت دینی است و لازم به توضیح است که با توجه به آنچه در ابتدای بحث گفته شد، منظور از تربیت دینی صرفا آموزش احکام و آموزش عقاید توسط والدین و مربیان به کودک نیست. آنچه تربیت دینی محسوب میشود در واقع ایجاد جهان بینی توحیدی در ذهن کودک است. نگرش دینی انسان که برای تعالی انسان در قالب دین از طرف خداوند برای زندگی بشر در نظر گرفته شده است و از طریق انبیاء و ائمه معصومین علیهمالسلام به انسان رسیده است.
چنانچه پدر و مادر در نقش تربیتی والدین، باورها و عقاید صحیح را در ذهن کودک پایهریزی کنند، پس از طیشدن دوران کودکی و زمانی که مربی اعتقادی وارد عمل میشود، طی کردن مسیر و ادامه آن به سهولت صورت میپذیرد. البته این بدین معنا نیست که اگر کودکی در شرایطی دور از اعتقادات دینی رشد پیدا کرد، پس او دیگر به دایره افراد برخوردار از تربیت دینی راهی ندارد؛ بلکه در اینجا کار مربی دینی و استاد اعتقادی در ادامه مسیر، بسیار چشمگیرتر و البته سختتر است. یک مربی دینی آگاه، هنگامی که با زمینی فاقد آمادگی کشت روبرو میشود، بیمهابا شروع به پاشیدن دانه و سپس آبیاری آن نمیکند؛ بلکه او ابتدا آرامآرام، زمین را شخم میزند تا افکار اشتباه را بیرون بریزد و سپس با صبر و حوصله و قدم به قدم پیش میرود و نکته به نکته مسیر را روشن میکند تا با گذشت زمان، عقاید صحیح جایگزین شده و در آیندهای نه چندان دور شاهد باروری زمین باشد.
سن تربیت کودک در اسلام
نکته دیگری که ممکن است اینجا مطرح شود این است که با توجه به مواردی که گفته شد و اینکه بهتر است تربیت دینی و آموزش مفاهیم دینی به کودکان از ابتدای کودکی آغاز شود، پس آن دوره تربیتی که در روایات به آن توصیه شده و به سه دوره هفت ساله تربیت تقسیم میشود چه جایگاهی دارد؟ آیا آنچه بحث شد با مضمون روایات منافات ندارد؟... باید گفت: نه فقط این نکته در تعارض با دورههای هفت ساله تربیت روایات نیست که اتفاقا دربرگیرنده همان مباحث است. دوره هفتساله اول که با برداشت از روایات آن را دوره سیادت کودک نامیدهاند، همان دورهایست که در ابتدای مباحث به آن اشاره شد و به روش برخورد و جایگاه خداوند و خدامحوری در زندگی خودِ والدین برمیگردد. در این دوره بدون آموزش مستقیم، و در قالب آموزش غیرمستقیم مفاهیم دینی، کودکان، رویکردها و اعتقادات خانواده را شناسایی میکنند و چون ستون اصلی زندگی آنها والدین هستند، پس باورها، عملکردها و اعتقادات والدین را هم چون دیگر قوانین خانه، تقریباً بیچونوچرا میپذیرند. والدین هوشمند با زبان بازی، اصول و رئوس کلی باورهای خود را در این دوره به کودکان منتقل میکنند. پس از آن با توجه به دریافت باورهای والدین در دوره اول، در دوره دوم که دوره آموزشپذیری کودک است، آنها با قسمت عملی دین بیشتر آشنا میشوند. این دوره بستر وسیعی برای به چالش کشیدن اخلاقیات و احکام دین است. کودکانی که در دوره اول زندگی راستگویی، خوشخلقی، انصاف و سایر مضامین اخلاقی را از رفتار و منش والدین دریافت کردهاند، در هفت سال دوم زندگی، آنها را به کار میبرند و نسبت به احکام و مفاهیم دینی بیتفاوت نبوده و سعی میکنند در کنار والدین به انجام آنها بپردازند. میتوان اینگونه برداشت کرد که در این دوره، بیش از هر زمان دیگری در زندگی، دوره ی الگوپذیری کودکان از والدین و اطرافیان به خصوص مربی اعتقادی است. با ورود به دوره نوجوانی که از اواخر هفت سال دوم تربیت فرزند آغاز میشود، آنها کمکم به دنبال حکمت اخلاقیات و احکام میگردند و نقش والدین در تربیت دینی فرزندان و مربیان اعتقادی در پیشبرد مسیر تربیت اعتقادی آنها شکل جدیدی به خود میگیرد. کودکانی که در سنین خردسالی به خدا و پیامبر صلواتاللهعلیه و ائمه معصومین علیهمالسلام، به تبعیت از والدین ایمان آوردهاند، اکنون با ورود به هفت سال سوم زندگی کودک در پی شناخت و درک صحیح باورهای دینی هستند تا ایمان و اعتقاد خود را استحکام بخشیده و قدم به قدم به والدین آینده تبدیل شوند. در این سالها، آنها کمتر به الگوبرداری پرداخته و خود در پی شناخت و مطالعه منابع برمیآیند و اینجا بازهم والدین و در کنار آنها مربیان دینی و اساتید اعتقادی نقش کلیدی دارند که عطش آنها را برای دریافت مطالب درک کرده و راهنمای آنها در قرار گرفتن در مسیر و ادامه راه صحیح باشند. بعد از پایان هفت سال سوم زندگی کودک، نقش والدین در تربیت دینی کمرنگتر شده و این خود فرد است که مسئولیت تربیت دینی خود را به عهده میگیرد؛ به پژوهش دینی و مطالعه دینی میپردازد و از دانش و معرفت اساتید و مربیان این حوزه بهرهمند میشود. در نهایت میتوان چنین گفت که مسیر رشد و تکامل انسان را هیچگاه پایانی نیست و هر عقل سلیمی در پی پیشروی به مرتبهای بالاتر در طول زندگی و عمر خویش است.
تربیت دینی کودک و نوجوان : جمعبندی و نتیجه گیری
در جمعبندی آنچه گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که تربیت دینی بحث بسیار گستردهایست که شامل آموزش اعتقادات، باورها، آموزش مفاهیم دینی و همینطور اعمال دینی است و بسیار سادهانگارانه خواهد بود اگر تربیت دینی را در آموزش احکام خلاصه کنیم. آموزش احکام اگر با توجه به تقویت ایمان در فرد نباشد، آموزشی سطحی خواهد بود که با کمترین چالش و تلنگری متزلزل میشود. والدین در مسیر تربیت دینی و آموزش مفاهیم دینی به کودکان خود نقشی اساسی دارند؛ ولی در این بین نمیتوان نقش مربی دینی و معلم اعتقادی را در کمک به والدین و در ارتباط مستقیم با کودکان نادیده گرفت. لازم به تأکید است که یکی از مسئولیتهای مهم مربیان دینی و اساتید اعتقادی، پر کردن خلأهایی است که والدین از سر غفلت یا عدم دانش کافی ایجاد کردهاند. برای تربیت دینی، هیچ بازهی زمانی مشخصی وجود ندارد و از آغاز یا حتی پیش از تولد کودک آغاز میشود؛ آن زمانی که والدین، پیش از ورود به مرحله والدی، با مطالعه و تحقیق به تقویت باورهای دینی خود میپردازند و شاید بتوان گفت تا پایان عمر ادامه مییابد و در هر برههای از عمر، شکل خاصی به خود میگیرد.
دیدگاه خود را بنویسید