اجتهاد و تقلید که در طول تاریخ همواره مورد بحث و بررسی اندیشمندان و علمای دین بودهاند، به تبیین چگونگی دستیابی به احکام شرعی و عمل به آنها میپردازند.
اینکه اجتهاد و تقلید چیست؟ چرا فهم برخی از احکام از روایات، مشکل و مسئلهای تخصصی است؟ در عصر حضور به چه کسی فقیه گفته میشد؟ آیا فقهای اصحاب اهل بیت علیهمالسلام تفقه و اجتهاد داشتهاند؟ ساختار تفقه و اجتهاد در عصر غیبت چگونه است؟ علم اصول چه جایگاهی در تفقه دارد؟ ادله جواز تقلید و حیطه جواز آن چیست؟
دوره آموزشی اجتهاد و تقلید و جایگاه آن در دینداری نیز در راستای پاسخ به سوالات و شبهات بالا آماده شده است.
اجتهاد، به عنوان تلاش عالمانه و آگاهانه برای استنباط احکام الهی از منابع معتبر اسلامی، نمادی از پویایی و زنده بودن فقه شیعه است. مجتهد، با بهرهگیری از دانش عمیق خود در قرآن، سنت، اصول فقه و سایر علوم مرتبط، به کشف و استخراج احکام شرعی میپردازد و راهنمای امت اسلامی در مسائل گوناگون زندگی میشود.
در مقابل، تقلید، به معنای پیروی از مجتهد جامعالشرایط در احکام شرعی، راهکاری است برای کسانی که به درجه اجتهاد نرسیدهاند. تقلید، با ایجاد اطمینان و آرامش خاطر برای مقلدان، آنان را از سرگردانی و ابهام در مسائل دینی رها میسازد و به آنان کمک میکند تا با اطمینان خاطر به وظایف شرعی خود عمل کنند.
در این مقاله، به بررسی دقیق و جامع این دو مفهوم، یعنی اجتهاد و تقلید، خواهیم پرداخت و به پرسشهای اساسی در این زمینه پاسخ خواهیم داد: اجتهاد و تقلید به چه معناست؟ شرایط و اقسام آن کدام است؟ احکام و وظایف مربوط به آن چیست؟ و... هدف از این بررسی، تبیین جایگاه و اهمیت این دو مفهوم در زندگی مسلمانان و ارائه تصویری روشن از چگونگی عمل به احکام شرعی در عصر حاضر است.
معنای لغوی و اصطلاحی اجتهاد
واژهی «اجتهاد» از کمله «جُهد» (با ضم جیم) به معنای توان یا از ریشهی «جَهد» (با فتح جیم) به معنای مشقت و سختى گرفته شده است. واژهی اجتهاد به معنای به کار بردن تمام توان برای انجام کاری و یا به معنای تحمل رنج و زحمت و مشقت است و در موردى به كار مىرود كه كار با مشكلاتى توأم باشد.
با نگاهی به تاریخ و احادیث شیعه به مواردی برمیخوریم که شیعیان در عصر حضور ائمه معصومین علیهمالسلام اجتهاد میکردهاند و در مقابل اجتهادی که امامان شیعه آن را تحریم کردهاند و در برخی کتب اصولی و فقهی شیعه، از آن منع شده است. پس تعریف اصطلاحی این واژه بسیار حائز اهمیت است.
اجتهاد نزد محمد بن ادريس شافعى مرادف با قياس است، بلكه او اجتهاد و قياس را يكى مىداند و براى آنجايى كه در موضوع خاص، حكم معيّنى نباشد، مىگويد: دلالت بر راه حق در حكم آن موضوع خاص از راه اجتهاد طلب گردد و اجتهاد همان قياس است.
همچنین مصطفى عبد الرزاق در كتاب تمهيد لتاريخ الفلسفة الاسلاميه اجتهاد را مترادف استحسان و رأى و استنباط و قياس (چند اسم براى يك معنا) قرار داده و مىنويسد: رأيى كه از آن سخن مىگوييم، اعتماد بر فكر در استنباط احكام شرعى است و همان، مراد ما از اجتهاد و قياس است و همان نيز مرادف استحسان و استنباط است.
شيخ آغابزرگ تهرانى در كتاب تاريخ حصر الاجتهاد پس از تعريف اجتهاد درست، در موضوع الاجتهاد الباطل مىنويسد: بلى همۀ علماى شيعه از اجتهاد به معناى ديگر، منع مىكنند. و آن، عمل و فتوا دادن به رأى و استحسان و قياس است بنابر آنچه نزد اهل سنت مجاز و معمول است و منع شيعه براى آن چيزهايى است كه از ائمۀ شيعه، دربارۀ بطلان قياس و عدم اعتماد و اطمينان به رأى و استحسان رسيده است. پس اجتهاد به اين معنا نزد شيعه قطعا باطل است.
با بررسی نظرات و نقل قولهای دیگر نیز به این نتیجه میرسیم که در بسیاری از موارد اجتهاد به معنای قیاس و رای آمده است و این اجتهاد است که از آن نهی شده است. اما در ادامه به معنای صحیح اجتهاد میپردازیم:
محقق حلّى (متوفاى 676 هجرى) در كتاب معارج تحت عنوان «حقيقت اجتهاد» مىنويسد: اجتهاد در عرف فقها عبارت است از كوشش براى استخراج احكام شرعى. بنابراين، استخراج احكام از ادلّۀ شرعى، اجتهاد محسوب مىشود؛ زيرا استخراج احكام براساس يك سلسله اعتبارات ذهنى و نظرى است و در بيشتر موارد، صرفا از ظاهر نصوص به دست نمىآيد، دليل قياس باشد يا چيز ديگرى. بر اين اساس، قياس هم يكى از اقسام اجتهاد است. اگر گفته شود كه پس با اين بيان، اماميه هم اهل اجتهاد است، مىگوييم كه بله، همينطور است. فقط از آن جهت كه قياس هم نوعى اجتهاد محسوب مىشود، ابهام وجود دارد و مسأله به اشكال برمىخورد. اگر قياس را استثنا كنيم ما هم در به دست آوردن احكام از راههاى نظرى، به استثناى قياس، اهل اجتهاد هستيم.
پس درباره اجتهاد باید گفت: اگر راه و اصول به دست آوردن احکام از نصوص پیامبر اکرم و اهل بیت علیهمالسلام صحیح باشد، اجتهاد هم صحیح است و اگر در این راه از اصول باطلی استفاده شود، آن اجتهاد هم باطل است.
معنای لغوی و اصطلاحی تقلید
واژهی «تقلید» از واژهی «قلاده» به معنی گردنبند گرفته شده است که به گردن کسی ببندند. مثلا در زبان عرب میگویند: «قلّدت العروس فتقلّدت»، یعنی گردنبند را به گردن عروس بستم. بنابراین اگر بگویم «قلدت مجتهداً» معنی آن این است که مسئولیت اعمال خود را به گردن مجتهد انداختم. در این صورت مرد عامی مقلِّد و مرد مجتهد متقلَّد است. در این جا حدیثی نقل میکنیم که شاهد این معناست:
عبدالرحمن بن الحجاج نقل مىكند ربيعة الرأى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حلقهاى تشكيل داده بود و امام صادق عليه السلام نيز در كنار حلقه حضور داشت، شخصى از ربيعه حكم مسألهاى را پرسيد او جواب داد آنگاه اعرابى گفت آيا اين را گردن مىگيرى، او ساكت شد و چيزى نگفت، آن اعرابى بار ديگر گفت مسئوليت اين حكم را به گردن مىگيرى باز ربيعه ساكت شد، امام صادق عليه السلام فرمود: «هو فى عنقه، قال او لم يقل و كل مفت ضامن». (تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد۲۷، صفحه۲۲۰)
امام فرمود: «مسئوليت به گردن او هست، بگويد يا نگويد و هر مفتى ضامن است» و اين مىرساند كه تقليد همان افكندن مسئوليت چيزى به گردن ديگرى است.
رجوع غیرمتخصص به متخصص یک حکم عقلی است که در بسیاری از امور زندگی از آن استفاده میکنیم. مراجعه به پزشک، تعمیرکار، مشاور و ... همگی از جمله نتایج این حکم است. در مورد مسائل و احکام شرعی، به این موضوع تقلید گفته میشود.
فقها در تعریف تقلید در اصلاح از عبارات متفاوتی استفاده کرده اند. یکی از این تعریفها که ما در این مقاله به آن ارجاع میدهیم عبارت است از: «التقليد هو الاستناد الى فتوى الغير فى مقام العمل»؛ حاصل اين تعريف اين است كه انسان اگردر مقام انجام عمل، از آغاز به فتواى غير استناد كند و عمل را انجام دهد اين همان تقليد است.
اجتهاد در عصر ائمه علیهمالسلام
اگر اجتهاد را به معنی تلاش برای فهم درست از احادیث، و استخراج احکام صحیح بدانیم، حتی در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نیز این اجتهاد وجود داشته است. پس از هجرت پیامبر اکرم به مدینه و نزول آیاتی که بیشتر به احکام اعم از عبادات، معاملات، احوال شخصیه، و مسائل مربوط به قضاوت و امور اجتماعی میپرداخت، باب اجتهاد نیز باز شد. هرچند که اجتهاد در این زمان بسیار سادهتر از اجتهاد در زمان کنونی است؛ چراکه افراد به سادگی فهم خود را برای رسول خدا بازگو میکردند و اگر در موردی اختلاف نظر پیدا میکردند با مراجعه مستقیم به ایشان اختلاف حل میشد.
در حدیثی منقول از امیرالمؤمنین علیهالسلام، ناقلان سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله به چهار گروه تقسیم شده اند؛ گروه نخست منافقانی هستند که سخنی را به دروغ به پیامبر صلیاللهعلیهوآله نسبت میدهند، گروه چهارم کسانی هستند که هم صادقند و هم حدیث را به درستی دریافته و نقل کردهاند. اما گروه دوم و سوم کسانی هستند که به سبب مشکلی در فهم حدیث به خطا رفته اند. گروه دوم کسانی هستند که از پیامبر اکرم سخنی را شنیدهاند، اما وجه آن را به درستی درنیافتهاند و بدون آنکه قصد دروغ بستن داشته باشند، دچار وهم گشتهاند و گروه سوم کسانی هستند که امر پیامبر را شنیده، نهی پسین را ندانستهاند، یا به عکس امر بعد از نهی را درنیافتهاند و قول منسوخ را اصل پنداشتهاند.
بدين علت و به علتهاى ديگر، همۀ مسلمانان، حتى صحابه و ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه محضر آن حضرت را درك كردند، مجبور بودند براى فهم احكام اسلام، احاديث را به دقت بررسى كرده و آنها را به يكديگر ضميمه كنند و قراين حاليه و خصوصيات و شرايط صدور احاديث را دقيقا درنظر بگيرند.
آن دسته از اصحاب، كه قدرت فهم بيشتر داشته و با استعداد بودند، اگر عين عبارات حديثى را كه شنيده بودند، نقل مىكردند، تنها راوى محسوب مىشدند؛ ولى اگر حكمى را از آن حديث، با توجه به احاديث ديگر و قراين گوناگونى كه احاديث با آن آميخته بود، استنباط نموده و براى ديگران بيان مىكردند، مجتهد محسوب مىشدند و كسانى كه به گفتۀ آنان عمل مىكردند، مقلد آنان بودند. اين مطالب در زمان پيامبر و در حضور ايشان واقع مىشد، بلكه گاهى خود پيامبر بعضى از ياران خويش را كه توانايى كامل براى فهم احكام نداشتند، به ديگران ارجاع مىدادند.
در عصر ائمه اطهار علیهمالسلام نیز این موضوع وجود داشتهاست. هرچند که همان طور که در بخشهای قبلی ذکر شد، اهل بیت مردم را از قیاس و دخالت دادن رای و نظر شخصی در احکام برحذر میداشتند، اما رجوع به احادیث و دریافت احکام درست را تایید میکردند. همچنین مردم را برای سوالات شرعی، به شاگردان برجسته خود ارجاع میداند.
نگاهى به تاريخ شيعه و تاريخ زندگانى امامان شيعه، بيانگر اين واقعيت است كه امامان، بزرگان اصحاب خويش را، كه سالها نزد آنان تحصيل كرده بودند و آشنا به اصول و مبادى فقه شيعه و مصادر استنباط بودند، ترغيب و تشويق مىكردند كه فتوا بدهند. دستور صدور فتوا به اصحاب، از ناحيۀ ائمۀ معصومين عليهم السّلام دعوت به اجتهاد بود و در عمل، راه اجتهاد را در سطح گستردهتر گشود و زمينه را براى مرجعيت فقهاى اصحاب و رجوع عموم مسلمانان به آنان فراهم كرد.
در کتاب اجتهاد و تقلید نوشته سیدرضا هاشمی گلپایگانی، به چند نمونه از اجتهاد اصحاب ائمه علیهمالسلام اشاره شده است که در این جا به یک نمونه اشاره میکنیم:
عبدالله بن محمد میگوید: شخصی مرا وصی خویش قرار داد و پانصد یا ششصد درهم از خود به ارث باقی گذاشت و دختری هم داشت و نیز گفت: من در شام نیز خانواده پدری دارم. از امام صادق علیهالسلام در این باره پرسیدم. فرمودند: نصف میراثِ او را به دختر و نصف را به خانواده پدری او اعطا کن.
فَلَمَّا قَدِمْتُ الْكُوفَةَ أَخْبَرْتُ أَصْحَابَنَا بِقَوْلِهِ فَقَالُوا: اتَّقَاكَ فَأَعْطَيْتُ البِنْتَ النِصْفَ الْآخَرَ ثُمَّ حَجَجْتُ فَلَقِيتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَالَ أَصْحَابِي وَأَخْبَرْتُهُ أَنِّي دَفَعْتُ النِّصْفَ الْآخَرَ إِلَى ابْنَتِهِ. فَقَالَ أحْسَنْتَ إِنَّمَا أفْتَيْتُكَ مَخَافَةَ الْعَصَبَةِ عَلَيْكَ؛
هنگامی که به کوفه آمدم اصحابمان را از فرمایش ایشان آگاه کردم آنان گفتند: امام از تو تقیه کردهاند. در نتیجه نیمه دیگر را هم به دختر پرداختم. سپس حج گزاردم و امام صادق را ملاقات کردم و سخن اصحاب را به ایشان اطلاع دادم و گفتم که نیمه دیگر میراث آن شخص را هم به دخترش پرداختم. فرمودند: چه خوب کردی، به این جهت آن پاسخ را دادم که از خانواده پدری آن میت بر تو بیمناک بودم.
از نقل های دیگر این روایت فهمیده میشود که فردی که تقیه و لحن القول امام را تشخیص داده جناب زرارة بن اعین افقه فقهای اصحاب امام صادق علیهالسلام بوده است.
در این واقعه امام به جهت رعایت شرایط خاصی که مخاطب در آن قرار داشته حکم واقعی را بیان نمیکنند، بلکه حکمی تقیهای به او میگویند تا فامیل پدری میت، مال در دست او را به زور نگیرند. هنگامی که او فتوای امام را برای زراره بن اعین نقل میکند، زراره با آگاهی از سایر روایات و احکام واقعی دین، فرمایش امام علیهالسلام را تقیهای میداند.
(درباره این روایت باید گفت در شرایطی که امکان دارد فامیل پدری مال را به زور از وصی بگیرند، از لحاظ شرعی جایز است که وصی تقیه کرده و نصف ارث را به خانوداه پدری بپردازد. این حکم تقیهای الزامی نیست بلکه بر وصی جایز است به دو شکل عمل کند، یا از روی تقیه و برای دفع خطر، نصف ارث را به خانواده پدری بدهد، یا به حکم واقعی عمل کرده و تمام مال را به دختر بدهد. در این جریان احتمال دارد در بازه زمانی که وصی در مدینه بوده و این سوال را از امام پرسیده، تحت نظر فامیل پدری بوده و فتوای امام برای حفظ او ضرورت داشته است، اما زمانی که به کوفه بازگشته است، حداقل یک ماه گذشته است و شرایط تغییر کرده است لذا زراره حکم واقعی را برای او بیان کرده است.)
نکته قابل توجه درباره تدوین اصول فقه نزد شیعه این است که شیعیان با مراجعه به امامان معصوم، چه به صورت حضوری و چه از طریق نامه، از درست بودن برداشتهای خود مطمئن میشدند. بنابراین نیاز کمتری به تدوین اصول فقه داشتند. اما در مقابل، اهل سنت، با توجه به این که برای قول و فعل ائمه علیهمالسلام حجیت قائل نبودند، بسیار زودتر به این علم نیاز پیدا کردند.
مصادر تشریع و منابع اجتهاد
دلايل شرعى و منابع اجتهاد و استنباط احكام شرعى عبارت اند از:
الف) كتاب خدا قرآن، كه نخستين منبع شناخت احكام و مهمترين آن است؛
ب) سنت رسول اللّه صلّىاللّهعليهوآله اعم از قول، فعل و تقرير پيامبر گرامى اسلام؛
ج) سنت ائمۀ معصومين، قول، فعل و تقرير امام عليه السّلام كه شيعه، طهارت و عصمت آنان را ثابت مىداند؛
ه) عقل كه در مستقلات عقليه، از نظر شيعه حجت است و بهطور مطلق، نزد اهل سنت، حجيت عقل، هم به حكم عقل ثابت است و هم به تأييد شرع؛
و) اجماع، گرچه نزد اهل سنت، فى نفسه حجت و يك منبع بوده است، اما نزد شيعه به دليل اينكه صرفا ظنآور است، يك منبع استقلالى به حساب نمىآمده و فقط از نظر كشف از قول معصوم، حجت بوده است؛ به اين معنا كه اگر همۀ علما اتفاق نظر بر حكمى داشتند و كشف شد كه مطابق نظر امام معصوم عليه السّلام است، آن رأى صواب و حق است و بايد به آن توجه كرد؛ چون در مجموع علماى امت، همواره يكى معصوم است. محال است كه همۀ امت بر ضلالت و گمراهى، وحدت نظر پيدا كنند. پس شيعه براى اجماع، اصالت، آنچنانكه اهل سنت قائلند، قائل نيست. شيعه براى اجماع، آن اندازه حجيت قائل است كه كاشف از سنت باشد.
اما قياس، استحسان، قول صحابى، عمل اهل مدينه، مصالح مرسله و اجتهاد رأى و امثال اينها را، كه هريك نزد گروهى از اهل سنت، حجت است، شيعه مردود و مذموم میداند.
احکام اجتهاد و تقلید
همان طور که تا این جا گفته شد، در اجتهاد به دنبال یافتن احکام الهی از منابع آن یعنی قرآن و سنت هستیم. اما اولین احکامی که باید به آن پرداخت، احکام مربوط به خود موضوع اجتهاد و تقلید است. مثلا: چه کسی میتواند به اجتهاد بپردازد و از چه کسی میتوان تقلید کرد؟ تقلید در چه اموری جایز و در جه اموری حرام است؟ آیا تقلید از اعلم واجب است؟ آیا عوام میتوانند از مجتهد تقلید کنند؟ آیا مجتهد میتواند از مجتهد دیگر تقلید کند؟ آیا مجتهد میتواند در مصادق حکم دهد؟ آیا تقلید از میت جایز است؟ و....
پاسخ به تمامی این پرسشها در حیطهی احکام اجتهاد و تقلید قرار میگیرد و به وسیله ادلهی عقلی و نقلی و علم اجتهاد پاسخ داده میشود.
دوره آموزشی «اجتهاد و تقلید و جایگاه آن در دینداری»
کانون فرهنگی بصائر در یکی از دورههای آموزشی خود به مبحث مهم و کاربردی «اجتهاد و تقلید و جایگاه آن در دینداری» پرداخته است. در این دورهی آموزشی که به صورت غیرهمزمان (آفلاین) تدوین شده است، به سوالات زیر پاسخ داده خواهد شد:
- چرا فهم برخی از احکام از روایات، مشکل و مسئلهای تخصصی است؟
- در عصر حضور به چه کسی فقیه گفته میشد؟ آیا فقهای اصحاب اهل بیت علیهمالسلام تفقه و اجتهاد داشتهاند؟
- ساختار تفقه و اجتهاد در عصر غیبت چگونه است؟ علم اصول چه جایگاهی در تفقه دارد؟
- تقلید به چه معناست؟ ادله جواز تقلید و حیطه جواز آن چیست؟
- آیا رجوع به کتابی نظیر «من لایحضره الفقیه»، ما را بینیاز از تقلید نمیکند؟
- آیا عموم مردم نباید روایت بخوانند؟
- اصحاب ائمه علیهمالسلام بر چه اساسی فتوا میدادند؟ آیا رسالههای عملیه بدعت است؟
- چه فرقی میان عقاید و احکام در بخث اجتهاد و تقلید وجود دارد؟
- چرا فقها در مواردی با هم اختلاف نظر دارند؟
برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام روی لینک زیر کلیک کنید:
جمعبندی : اجتهاد لازمه فهم احکام
در این مقاله، به بررسی دو مفهوم کلیدی در فقه اسلامی، یعنی اجتهاد و تقلید، پرداخته شده است. اجتهاد به معنای تلاش عالمانه و آگاهانه برای استنباط احکام الهی از منابع معتبر اسلامی، مانند قرآن و سنت، است. این کار توسط مجتهد جامعالشرایط انجام میشود که با استفاده از دانش عمیق خود در علوم مختلف، به کشف و استخراج احکام شرعی میپردازد. در مقابل، تقلید به معنای پیروی از مجتهد جامعالشرایط در احکام شرعی است و راهکاری است برای کسانی که به درجه اجتهاد نرسیدهاند. تقلید با ایجاد اطمینان و آرامش خاطر برای مقلدان، آنان را از سرگردانی و ابهام در مسائل دینی رها میسازد. در این متن، به طور مفصل به معنای لغوی و اصطلاحی اجتهاد و تقلید، شرایط و اقسام هر یک، و همچنین به پیشینه تاریخی این دو مفهوم در اسلام پرداخته شده است. همچنین، منابع اجتهاد و احکام مربوط به آن، مورد بررسی قرار گرفته است. این دو مفهوم در زندگی مسلمانان بسیار مهم است و در حفظ و تداوم شریعت اسلامی نقش ویژهای دارد.
دیدگاه خود را بنویسید