یکی از موضوعات بحث برانگیز در تاریخ اسلام، موضوع صلح امام حسن مجتبی با معاویه است؛ که در سال ۴۱ هجری قمری میان ایشان و معاویه بن ابوسفیان شکل گرفت. بسیار این سوال مطرح می‌شود که چرا امام حسن علیه‌السلام با آن که می‌دانستند، معاویه به عهد خود وفادار نمی‌ماند، با او صلح کردند؟ و با وجود این که اکثر افراد در عمل تمایلی برای جنگ نداشتند، چرا عده‌ای پس از عقد قرارداد صلح، سر به مخالفت با امام مجتبی علیه‌السلام برداشتند؟ در این مقاله بر آنیم تا به این سوالات پاسخ دهیم.

امام حسن مجتبی

امام حسن مجتبی علیه‌السلام در شب سه‌شنبه نیمه‌ی ماه رمضان سال دوم هجری متولد شدند. ایشان دومین امام معصوم، نخستین نوه‌ی پیامبر خدا، اولین فرزند امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه علیهم السلام، و یکی از پنج تن اصحاب کساء هستند. پیامبر، ایشان و امام حسین را دو سرور جوانان بهشت و دو گل خوشبوی خویش نامیدند.

امام حسن

حدود هفت سال از زندگی امام حسن علیه‌السلام در دوران پیامبر اکرم گذشت. پیامبر در این مدت، فضائل بی‌شمار ایشان را در میان مردم اشاعه می‌دادند و محبت به او را در همه جا آشکار می‌نمودند. پس از شهادت رسول خدا، امام حسن از نزدیک شاهد بی‌عدالتی‌ها و ستم‌هایی بودند که بر اهل بیت علیهم‌السلام وارد آمد و خود نیز مانند پدر بزرگوار و مادر گرامی‌شان با ظلم و جور مواجه شدند. در دوران خلافت امیرالمومنین، حسن بن علی که جوانی بالنده، مبارزی شجاع و خطیبی توانمند بودند، با تمام توان در راستای پشتیبانی از امام زمان خود و پدر والامقام‌شان تلاش می‌کردند.

پس از شهادت امیرالمومنین، در روز بیست و یکم رمضان سال چهلم هجری، ایشان در دورانی پر از چالش‌های سیاسی و اجتماعی به امامت رسیدند. امام حسن علیه‌السلام در این هنگام خطبه‌ای خواندند و خود را این گونه معرفی کردند: «ماییم حزب الله که غالبیم، ماییم عترت رسول خدا که از همه کس به آن حضرت نزدیک‌تریم، ماییم اهل بیت رسالت که از گناهان و بدی‌ها معصوم و مطهریم، ماییم یکی از دو ثقلی که پیامبر به جای خود در میان امت به جا گذاشت و فرمود: إنّی تارک فیکم الثقلین ... پس از ما اطاعت کنید که اطاعت ما از جانب خدا بر شما واجب شده است و اطاعت از ما را به اطاعت از خود و رسولش مقرون گردانیده و فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... » و هنگام بیعت با مردم شرط کردند که: «با هر که من در صلحم، صلح کنید و با هرکس که من جنگ کنم، شما نیز بجنگید.» آن‌ها نیز این شرط را پذیرفتند و با امام حسن علیه‌السلام بیعت کردند.

جنگ و صلح در سیره پیامبر و امامان معصوم

صلح امام حسن

همان گونه که روزه و نماز بدون همراهی حجت زمان که محور مقدس دین است، ارزشی ندارد؛ جهاد نیز بدون همراهی امام ارزشی ندارد. اصل، بندگی است که در همراهی و اطلاعت از فرمان امام معصوم محقق می‌شود. همان طور که در تاریخ می‌بینیم در شرایطی معصومین دستور به جهاد داده‌اند و در شرایطی با دشمنان قرارداد صلح بسته‌اند و در این صورت، هیچگاه این عهد از طرف پیامبر یا ائمه شکسته نشده است.

پیامبر اسلام که در جنگ‌های بدر، احد، احزاب و حنین دست به نبرد زدند، در شرایط دیگری، با دشمنان اسلام قرارداد صلح بستند و به طور موقّت از جنگ و اقدام حادّ خودداری نمود؛ همچون صلح حدیبیه و صلح با یهودیان مدینه. پس دستور واحدی برای جنگ یا صلح وجود ندارد. هرچند در سیره پیامبر اکرم و سایر ائمه علیهم‌السلام می‌بینیم که زمانی که ناچار به جنگ نبوده‌اند، دست به آن نزده‌اند و تمایل نداشتند که شروع‌کننده‌ی جنگ باشند. 

علل صلح امام حسن مجتبی با معاویه

پس از شهادت امیرالمومنین علیه‌السلام، امام حسن علیه‌السلام در موقعیتی قرار گرفت که از یک سو با دشمنی سرسخت چون معاویه روبه‌رو بود و از سوی دیگر، با سستی و پراکندگی یاران خود دست‌وپنجه نرم می‌کرد. مردم کوفه در جنگ صفین، زمانی که چیزی به پیروزی نمانده بود، به طمع آن که کسی به حکومت بنشیند که سهم بیشتری از بیت‌المال و عواید حکومتی به آن‌ها بدهد، بر حکمیت اصرار کردند. اما در نهایت به چیزی که می‌خواستند نرسیدند و خسته و فریب‌خورده به خانه‌هایشان بازگشتند. معاویه نیز در شام تبلیغات زیادی بر ضد امیرمومنان به راه انداخته بود تا جایی که وقتی ایشان در محراب نماز به شهادت رسیدند، عده‌ای پرسیدند: مگر علی نماز می‌خواند؟ طبق وصیت حضرت امیر، ایشان را شبانه و مخفیانه دفن کردند چرا که می‌دانستند خوارج و بنی‌امیه در پی آن هستند که مدفن ایشان را پیدا کنند و به آن جسارت کنند.

از طرفی معاویه که خود را در برابر سبط اکبر پیامبر بدون هیچ امتیازی می‌دید، با حیله‌گری هر چه تمام‌تر و با استفاده از بی‌ایمانی و بی‌وفایی کوفیان، شروع به تطمیع افراد کرد. خیانت برخی فرماندهان، مانند عبیدالله بن عباس که با دریافت رشوه به دشمن پیوست، و شایعه‌پراکنی‌های معاویه، سپاه امام را از درون متزلزل کرده بود. در چنین شرایطی، ادامه جنگ نه تنها به پیروزی منجر نمی‌شد، بلکه خطر نابودی کامل شیعیان و ارزش‌های اسلامی را به دنبال داشت.

صلح امام حسن

کسانی که در ظاهر طالب جنگ و در کنار امام بودند، در واقع به دنبال فرصتی می‌گشتند تا به امام حسن خیانت کرده، و از طرف معاویه پول دریافت کنند. برخی از فرماندهان لشکر امام، به معاویه نامه نوشته بودند که تو بگو امام را زنده به تو تحویل دهیم یا مرده! حتی برای ترور امام مجتبی علیه‌السلام، اقدام کردند تا در مقابل از معاویه پاداش بگیرند که به لطف خدا در این کار موفق نشدند. در چنین شرایطی معاویه موافقت خود را برای صلح با امام حسن با یک قرارداد امضا شده، با هر شرطی که حضرت مجتبی بخواهند می‌فرستند. 

شاید هیچ سندی در ترسیم دورنمای جامعه متشتّت و پراکنده آن روز عراق و نشان دادن سستی عراقیان در کار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبی علیه‌السلام در «مدائن»، یعنی آخرین نقطه‌ای که سپاه امام تا آن جا پیشروی کرد، سخنرانی جامع و مهیجی ایراد نمود و طی آن چنین فرمود:

«... هیچ شکّ و تردیدی ما را از مقابله با اهل شام باز نمی‌دارد. ما در گذشته به نیروی استقامت و تفاهم داخلی شما، با اهل شام می‌جنگیدیم، ولی امروز بر اثر کینه‌ها، اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بربسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده‌اید. وقتی که به جنگ صفین روانه می‌شدید، دین خود را برمنافع دنیا مقدم می‌داشتید، ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می‌دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولی شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید.

عده‌ای از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عده‌ای دیگر کسان خود را در نهروان از دست داده‌اند. گروه اول، برکشتگان خود اشک می ریزند؛ و گروه دوم، خون‌بهای کشتگان خود را می خواهند؛ و بقیه نیز از پیروی ما سرپیچی می‌کنند! معاویه پیشنهادی به ما کرده است که دور از انصاف، و برخلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او به مبارزه برخیزیم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگی و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیریم و رضایت شما را تأمین کنیم.»

سخن امام که به این جا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «اَلْبُقْیَه، اَلْبُقْیَه»، یعنی ما زندگی می‌خواهیم، ما می‌خواهیم زنده بمانیم!

با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگی، چگونه ممکن بود امام علیه‌السلام با دشمن نیرومندی مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهی، که از عناصر متضادی تشکیل شده بود و با کوچک‌ترین غفلت احتمال می‌رفت خود خطرساز باشد، هرگز امید پیروزی می‌رفت؟

پاسخ امام حسن درباره علت صلح با معاویه

صلح امام حسن

در کتاب علل الشرایع، از ابى سعید عقیصا نقل شده است كه وى گفت: محضر مبارك حسن بن علی بن ابی طالب عرض كردم: «اى فرزند رسول خدا براى چه با معاویه مداهنه و صلح نموديد و حال آن كه مى‌دانستيد حقّ‌ با شما است نه با او، و نيز مى‌دانستید كه معاویه گمراه و ستمگر است‌؟»

حضرت فرمودند: «آیا بعد از پدرم علیه‌السلام من حجّت خدا بر مردم و امام ايشان نيستم‌؟» عرضه داشتم: «چرا.» فرمود: «آیا من آن كسی نیستم كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسين امام هستند، چه قیام كرده و چه بنشينند؟ عرض كردم: «آرى همين طور است.»

فرمود: «پس من امام هستم، چه قیام كنم و چه بنشینم. اى ابا سعيد به همان علّتی كه پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله با بنی ضمره و بنی اشجع و با اهل مكّه هنگام برگشت از حدیبیّه صلح فرمودند، من نيز با معاویه صلح نموده‌ام؛ با این تفاوت که آن‌ها كه رسول خدا صلی‌الله‌عليه‌وآله با ايشان صلح فرمود بنصّ‌ كتاب كافر بودند و معاویه و اصحابش به مقتضای تأويل قرآن كافر هستند.

اى ابا سعید وقتى من امام از جانب خدا بودم نبايد رأى مرا و عملى را كه انجام داده‌ام تخطئه كنى، چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد؛ اگر چه حكمت كردار من بر تو مخفى و مشتبه باشد. مگر نمى‌بينى جناب خضر عليه‌السلام وقتى كشتى را شكافت و جوان را كشت و ديوار را تعمير كرد و بپا داشت، موسی به غضب آمد و از كردارش سخت برآشفت. جهت غضبناك شدن موسی اين بود كه حكمت عمل خضر بر او مخفى بود تا آن كه خضر عليه‌السلام آن را بازگو كرد و موسی راضی گشت. عمل و كردار من نيز همين طور است، يعنی از عمل و فعل من خرسند نبوده بلكه غضبناك هستند زيرا حكمت آن بر شما پنهان مى‌باشد و آن اين است كه اگر من غير از اين مى‌نمودم يك نفر از شیعیان ما روى زمين باقى نمى‌ماند مگر آن كه او را مى‌كشتند.»

چرا عده‌ای از مردم با شنیدن خبر صلح برآشفتند؟

در بخش قبل به علل صلح امام حسن علیه‌السلام و مخالفت برخی گروه‌ها اشاره شد. در طول تاریخ چه در همان زمان، و چه بعد از آن شاهد افرادی هستیم که با این تصمیم امام به مخالفت پرداخته‌اند. در این جا به طور مختصر به برخی دلایل این مخالفت‌ها اشاره می‌کنیم. 

شاید بتوان دلایل زیر سوال بردن صلح امام حسن را در سه دسته بیان کرد. علت اول این که اکثریت کوفیان شیعه نبودند و معتقد نبودند که باید در هر شرایطی پیروی و اطلاعت کامل از امام داشته باشند. در میان لشکریان پیرامون امام، منافقان و خوارج و کسانی که معرفت به مقام امام مجتبی نداشتند، کم نبود. از این افراد بعید نیست که نسبت به هر تصمیمی که حضرت مجتبی بگیرند، چه جنگ و چه صلح، اعتراض داشته باشند. در طول تاریخ نیز، هر کسی که اعتقاد و معرفت صحیح نسبت به مقام امامت نداشته باشد، تصمیم امام را زیر سوال می‌برد. درحالی که تصمیم امام بر اساس حکمت و رضایت خداوند متعال است.

علت دوم، که بی ارتباط با مورد اول نیست، اعتقاد متعصبانه به جنگ است. افرادی مثل خوارج که بدون توجه به نتیجه و مصلحت مسلمانان، صرفا در پی جنگ با معاویه بودند. حال این جنگ، از طرف هر کسی یا هر گروهی شکل می‌گرفت، احتمالا این افراد در آن شرکت می‌کردند، هرچند که همراهی تا لحظات آخر و پایداری از خود نشان نمی‌دادند. 

آخرین علت، دنیا پرستی افراد بود. افرادی در پی آن بودند که از جانب معاویه پیشنهاد پول و امتیازات دیگری دریافت کنند. اما این امکان تا زمانی فراهم بود که قرارداد صلح امضا نشود؛ پس عقد قرار داد به نفعشان نبود.  خبری از پول نخواهد بود. پیش از آن هر کسی که به سمت معاویه می‌رفت، پاداش می‌گرفت ولی با این قرارداد اعطای پول تمام شد. شاهد این موضوع آن که مردم پس از این که حدس زدند امام قصد صلح دارد به خیمه ایشان هجوم برده و اسباب و وسایل حضرت را غارت می‌کنند. تا جایی که حتی جانماز حضرت را از زیر پای ایشان می‌کشند. این عمل نشان دهنده آن است که این افراد برای اسلام و احقاق حق قصد جنگ نداشتند، بلکه به دنبال مال دنیا بودند.


دوره‌ی آموزشی تاریخ تحلیلی اسلام

شاید مهم‌تر از مطالعه‌ی تاریخ اسلام تحلیل وقایع تاریخ باشد. کانون فرهنگی بصائر در دوره آفلاین تاریخ تحلیلی اسلام، به یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین برهه‌های تاریخ، یعنی از واقعه غدیر تا شهادت رسول خدا و وقایع بعد از آن پرداخته است.

خلاصه و نتیجه‌گیری

صلح امام حسن مجتبی با معاویه در سال ۴۱ هجری قمری، تصمیمی حکیمانه و مبتنی بر شرایط دشوار آن زمان بود که به حفظ جان شیعیان و بقای ارزش‌های اسلامی منجر شد. امام حسن پس از شهادت امیرالمؤمنین با چالش‌هایی چون خیانت یاران، سستی کوفیان، تفرقه در سپاه و نیرنگ‌های معاویه مواجه شدند. در چنین شرایطی، ادامه جنگ نه تنها پیروزی به همراه نداشت، بلکه خطر نابودی کامل شیعیان را در پی داشت. ایشان با صلح، که در سیره پیامبر و دیگر معصومین نیز سابقه داشت، از نابودی پیروان راستین اسلام جلوگیری کردند، هرچند این تصمیم با مخالفت برخی افراد مواجه شد. این مخالفت‌ها ریشه در عدم معرفت به مقام امامت، تعصب کورکورانه به جنگ، و دنیاپرستی داشت. در نتیجه، صلح امام حسن نمونه‌ای از تدبیر الهی بود که حکمت آن، حفظ اساس دین و جلوگیری از نابودی شیعیان در برابر دشمنی قدرتمند و فریبکار بود.