در زمانی که تیرگی زمین و زمان را فراگرفته بود، خداوند متعال منتهای رحمتش را به عالمیان نشان داد. پیامبر خاتم در سرزمین حجاز که در اوج فقر فرهنگی و معیشتی قرار داشت، مبعوث شدند تا مایهی هدایت و سعادت بشر گردند. متاسفانه ماجرای بعثت پیامبر با نقلهای غیر واقع و برداشتهای غیر اسلامی آمیخته شده است. در این مقاله قصد داریم به نقلهای صحیح و معتبر شیعه از بعثت پیامبر اکرم بپردازیم و روایتهای دروغ اما مشهور را بررسی و نقد کنیم.
معنای لغوی و اصطلاحی بعثت
کلمه «بعثت» از ریشه «ب ع ث»، به معنای برانگیختن، ارسال و یا روانه کردن است. «بعثت» در اصطلاح به معنای فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند برای دعوت انسانها به دین الهی است. باید به این نکته توجه داشته باشیم که پیامبران الهی پیش از این دنیا و در عالم ذر مورد آزمایش قرار گرفتند و برگزیده شدند.
روز عید مبعث آغاز رسالت پیامبر خاتم است، و ایشان پیش از آن نبی بودند. از امام باقر علیهالسلام از معنای رسول و نبی و محدث پرسیدند، ایشان فرمودند: رسول کسی است که جبرئیل با او رو به رو میشود و او فرشته وحی را میبیند و با او سخن میگوید. چنین کسی رسول است. اما نبی کسی است که فرشته را در خواب میبیند، مانند رویای ابراهیم علیهالسلام و مانند آن چه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پیش از آن که وحی بر او نازل شود، از اسباب و نشانههای نبوت میدید تا آن که جبرئیل از سوی خداوند رسالت را برای او آورد...(1) . پس بعثت به معنای اعطای مقام رسالت به پیامبر اکرم است.
ماجرای بعثت پیامبر
پیامبر اکرم در 27 رجب سال چهلم عام الفیل و در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند. پیامبر پیش از آن نیز یک ماه در سال به غار حرا میرفتند و به عبادت میپرداختند. در این مدت هر مستمندی نزد ایشان میرفت، او را اطعام میکرد. و زمانی که یک ماه سپری میشد، پیش از آن که به خانه بازگردد به کعبه میرفتند و طواف میکردند. در روایتی از امام هادی علیهالسلام نقل شده است: خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمانها بر سر و چهرهی محمد صلیاللهعلیهوآله معطوف داشت. در آن حال محمد صلیاللهعلیهوآله به جبرئیل که در هالهای از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوی او آمد، بازوی او را گرفت، سخت تکان داد و گفت: «ای محمد! بخوان.» محمد گفت: «چه بخوانم؟» جبرئیل گفت: «نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفریده؛ خدایی که انسان را از مادهی پست آفریده، بخوان که خدایت بزرگ است؛ خدایی که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهایی آموخت که نمیدانست.» پیک وحی، رسالت خود را به انجام رسانید و به سوی آسمانها بالا رفت. محمد از کوه فرود آمد. از مشاهدهی عظمت و جلال خداوند و آن چه به وسیله پیک وحی نازل شده بود بیهوش شد و دچار تب گردید.
نخست از این که قریش و مردم مکه رسالت او را تکذیب کنند و به جنون و تماس با شیطان نسبت دهند هراسان بود. او از آغاز، خردمندترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز را مانند شیطان و کارهای مجنونان و گفتار آنها زشت نمیدانست.
در این حال خداوند اراده کرد که به وی نیروی بیشتری عطا کند و به دلش قدرت بخشد. بدین منظور کوهها و صخرهها و سنگلاخها را برای او به سخن درآورد؛ طوری که به هر یک از آنها میرسید ادای احترام میکردند و میگفتند: «السلام علیک یا حبیب الله! السلام علیک یا ولی الله! السلام علیک یا رسول الله!»، ای حبیب خدا مژده باد که خداوند تو را از همه مخلوقات خود، چه آنها که پیش از تو بودهاند و چه آنها که بعدها میآیند، برتر، زیباتر، پرشکوهتر و گرامیتر گردانیده است. از این که قریش تو را به جنون نسبت دهند هراسی به دل راه نده؛ زیرا بزرگ کسی است که خداوند جهان به وی بزرگی بخشد و گرامی بدارد. بنابراین از تکذیب قریش و سرکشان عرب ناراحت مباش که به زودی خدایت تو را به عالیترین مقام خواهد رسانید و بالاترین درجه را به تو خواهد داد. پس از آن نیز پیروانت به وسیله جانشین تو، علی بن ابیطالب علیهالسلام، از نعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد و شادمان میگردند. دانش تو به وسیله دروازه شهر حمکت و دانشت، علی بی ابیطالب، در میان مردم و شهرها و بلاد منتشر میگردد. به زودی دیدگانت به وجود دخترت فاطمه سلاماللهعلیها روشن میشود و از وی و همسرش، علی، حسن و حسین که سرور اهل بهشت خواهند بود، پدید میآیند. به زودی دین تو در جهان گسترش مییابد. دوستان تو و برادرت علی پاداش بزرگی خواهند یافت. لوای حمد را به دست تو میدهیم و تو آن را به برادرت علی میسپاری، پرچمی که در سرای دیگر، همهی پیامبران، صدیقان وشهیدان در زیر آن گرد میآیند و علی تا درون بهشت پرنعمت فرماندهی آنان خواهد بود... .(2)
طبق نقلهای معتبر شیعه، وقتی رسول خدا وارد خانه شد، پرتویی از نور و بویی خوش فضای خانه را فرا گرفت. خدیجه پرسید: «این چه نوری است؟» پیامبر فرمودند: این نور نبوت است. ای خدیجه بگو: لا اله الا الله و محمد رسول الله. آنگاه خدیجه گفت: «دیرزمانی است که این را دریافته ام» و سپس اسلام آورد.(3)
وضعیت جامعه قبل از بعثت پیامبر اکرم
پیش از بعثت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، سرزمین حجاز در اوج کفر و بدبختی بود. تمامی رسوم آمیخته با کفر و شرک شده بود. به غیر از افراد معدودی که بر دین حنیف بودند، سایر مردم بت پرست بودند. وضعیت معیشت و زندگی مردم نیز در بدترین حالت خود بود. در نهجالبلاغه توصیفاتی از این دوران آمده است. در خطبه 26 ، امیرالمومنین علیهالسلام این گونه دوران پیش از بعثت را توصیف میکنند: خداوند، محمد (صلى اللّه عليه و آله) را مبعوث داشت كه بيم دهنده جهانيان باشد و امين وحى او. و شما اى جماعت عربها، پيش از آن، بدترين آيين را داشتيد و در بدترين جايها به سر میبرديد و در زمينهاى سنگلاخ و ناهموار میزيستيد و با مارهاى سخت و كرّ همخانه بوديد. آبى تيره و ناگوار مینوشيديد و طعامى درشت و خشن میخورديد و خون يكديگر میريختيد و از خويش و پيوند بريده بوديد. بتان در ميان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بوديد.(4)
همچنین حضرت زهرا سلاماللهعلیها در خطابه فدک درباره پیش از بعثت پیامبر رحمت میفرمایند: شمايان همانان بوديد كه بت میپرستيديد و با قمار در پى روزى بوديد. در خوارى و خِسّت جرعهى كوچك هر نوشنده بوديد و لقمهى شكار هر طمعگر و تك شعلهى هر شتابان و لگدكوب گامها. آب شُربتان گنداب و غذايتان پوست جانداران مردار بود. خوار و مطرود بوديد و «در بيم آن كه مردمانِ پيرامونتان شما را بِرُبايند». (انفال / ۲۶)(5)
در چنین شرایطی پیامبر اکرم مبعوث شدند و چراغ تابانی بودند که مردم را به راه حق رهنمون میشدند.
اهل کتاب در انتظار آخرین پیامبر
طبق آیات قرآن، توصیفات و ویژگیهای پیامبر اکرم به قدری برای اهل کتاب واضح و روشن بود که خداوند در قرآن میفرماید: الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ، او را میشناختند، همانگونه که پسرانشان را میشناختند.(6) پس بعد از بعثت ایشان، جای هیچ عذر و بهانهای برای آنان باقی نبود. در ادمهی آیه خدوند میفرماید: وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ، ولى گروهى از ايشان در عين آگاهى حقيقت را پنهان مىدارند. هرچند که در طول تاریخ افرادی از اهل کتاب که حق پذیر بودند، به ایشان ایمان آوردند و مسلمان شدند.
جالب است بدانید، گروههایی از یهودیان، با توجه به نشانههایی که در دست داشتند پیش از بعثت پیامبر به جستوجوی مکانی که بعثت پیامبر در آن بشارت داده شده بود برآمدند و موفق هم شدند. این گروه در شهر یثرب در نزدیکی مکه سکونت گزیدند و امید داشتند که پیامبر آخرالزمان از میان آنها برانگیخته شود. اما زمانی که دیدند پیامبر از قبایل آنها نیست عامدانه و با آگاهی به مخالفت و دشمنی پرداختند.
بعثت در کلام امیرالمومنین علیهالسلام
طبق نقل شیعه، حضرت علی علیهالسلام در زمان نزول اولین وحی بر پیامبر همراه ایشان بودند. پس چه کسی بهتر از ایشان که این ماجرا را بیان کنند؟ در این بخش به بیانات امیرالمومنین علیهالسلام درباره بعثت پیامبر اکرم میپردازیم.
امیرالمومنین در خطبه قاصعه چنین میفرمایند:
أرى نُورَ الوَحيِ و الرِّسالَةِ، و أشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ ، و لقد سَمِعتُ رَنَّةَ (رَنَةَ) الشَّيطانِ حينَ نَزَلَ الوَحيُ علَيهِ ـ صلى الله عليه و آله ـ فقلتُ : يا رسولَ اللّه ِ ، ما هذهِ الرَّنَّةُ ؟ فقالَ : هذا الشَّيطانُ قد أيِسَ مِن عِبادَتِهِ ، إنّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ ، و تَرى ما أرى ، إلاّ أنَّكَ لَستَ بِنَبيٍّ ، و لكنَّكَ لَوَزيرٌ ، و إنّكَ لَعَلى خَيرٍ(7)
من نور وحى و رسالت را مى ديدم و شميم نبوّت را میبوييدم. هنگامى كه بر پيامبر وحى نازل شد، فرياد شيطان را شنيدم. گفتم: اى رسول خدا! اين چه فريادى است؟ فرمود: اين شيطان بود كه از عبادت خويش [از سوى مردم] نوميد شد. همانا آنچه را من میشنوم، تو نيز مىشنوى و آنچه را من میبينم تو هم میبينى جز اين كه تو پيامبر نيستى، اما البته وزير هستى. راستى كه تو در راه خير و صلاح هستی.
همچنین در اولین خطبه نهجالبلاغه، امیر مؤمنان علیهالسلام، درباره پیامبران و از جمله پیامبر خاتم میفرماید:
خداوند سبحان پیامبرانی از فرزندان آدم برگزید که در مسئلۀ وحی و امانتداری در ابلاغ رسالت، از آنان پیمان گرفت، آن زمانکه بیشتر انسانها، عهد خدا را به امور باطل تبدیل کرده و به حقّ او جهل ورزیدند و برای او از بتان همتا گرفتند و شیاطین آنان را از معرفت به خداوند بازداشتند و رابطۀ بندگی ایشان را با حق بریدند.
پس خداوند رسولانش را برانگیخت و پیامبرانش را به دنبال هم بهسوی آنان گسیل داشت تا ادای پیمان فطرت الهی را از مردم بخواهند و نعمتهای فراموششدۀ او را به یادشان آرند و با ارائۀ دلایل بر آنان اتمام حجّت کنند و نیروهای پنهان عقول آنان را برانگیزانند و نشانههای الهی را به آنان بنمایانند: از این بلند آسمان که بالای سرشان افراشته و زمین که گهواره زیر پایشان نهاده و نعمتها و رزقهایی که آنان را زنده میدارد و اجلهایی که ایشان را به دست مرگ میسپارد و ناگواریهایی که آنان را به پیری مینشاند و حوادثی که به دنبال هم بر آنان هجوم میآورد.
خداوند سبحان بندگانش را بدون پیامبر یا کتاب آسمانی یا حجّتی لازم یا نشان دادن راه روشن رها نساخت. پیامبرانی که کمیِ عددشان و فراوانی تکذیب کنندگانشان، آنان را از تبلیغ باز نداشت؛ از پیامبر گذشتهای که او را از نام پیامبر آینده خبر دادند و پیامبر آیندهای که پیامبر گذشته او را معرفی کرد.
بر این صورت و وضع قرنها گذشت و روزگار سپری شد. پدران درگذشتند و فرزندان جای آنها را گرفتند. تا خداوند محمّد رسول اللّه(صلیاللّهعلیهوآله) را برای انجام رساندن وعدهاش و به پایان بردن مقام نبوّت برانگیخت؛ درحالیکه پیمان پذیرفتن رسالت او را از همۀ پیامبران گرفته بود؛ نشانههایش روشن و میلادش با عزّت و کرامت بود.
در آن روزگار اهل زمین جوامعی پراکنده، دارای خواستههایی متفاوت و روشهایی مختلف بودند؛ گروهی خدا را تشبیه به مخلوق کرده، عدّهای در نام او از حق منحرف بوده و برخی غیر او را عبادت مینمودند. چنین مردمی را بهوسیلۀ پیامبر از گمراهی به هدایت رساند و به سبب شخصیت او از چاه جهالت به در آورد.
آنگاه لقایش را برای محمّد(صلیاللّهعلیهوآله) اختیار کرد و جوار خود را برای او پسندید؛ با فراخواندنش از این دنیا او را مورد اکرام قرار داد و برای وی فردوس اعلا را بهجای قرین بودن به ابتلائات و سختیها برگزید و او را کریمانه بهسوی خود برد (درود خدا بر او و خاندانش باد). و آن حضرت (بهوقت انتقال به آخرت) هر آنچه را انبیاء گذشته در امّت خود به ودیعت نهادند، در میان شما به ودیعت نهاد؛ آری پیامبران، امّتها را بدون راه روشن و نشانۀ پابرجا، سرگردان و رها نگذاشتند.(8)
اولین ایمان آورندگان
پس از نزول وحی، علی علیه السّلام و خدیجه اوّلین کسانی بودند که به پیامبر ایمان آوردند، و در اوّلین روز پس از نزول وحی، با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نماز جماعت گزاردند. تا چندین سال جز این سه نفر، کسی به اسلام نگرویده بود. در این باره طبری و دیگر مورّخان از «عفیف کندی» روایت کرده اند که گفت:
«در عصر جاهلیت به مکّه رفتم و مهمان «عبّاس بن عبد المطّلب» بودم. روزی به کعبه نظر افکنده بودم. جوانی را دیدم که آمد و به آسمان نگریست. سپس رو به کعبه ایستاد. چیزی نگذشت که جوان خردسالی را دیدم که آمد و سمت راست او ایستاد. سپس زنی آمد و پشت سر آنها ایستاد. آنگاه آن مرد جوان به رکوع رفت. آن جوان خردسال و آن زن نیز رکوع رفتند. آن مرد جوان برپا ایستاد. آن جوان خردسال و آن زن نیز چنان کردند. آن مرد جوان به سجده رفت. آن دو نیز چنان کردند.
گفتم: ای عبّاس! امری است عظیم.
عبّاس نیز گفت: امری است عظیم. آیا میدانی این مرد جوان کیست؟
گفتم: نمیدانم.
گفت: این پسر برادرم، محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب است.
بازگفت: میدانی این که با اوست کیست؟
گفتم: نمیدانم.
گفت: این برادرزادهام، علیّ بن ابی طالب بن عبد المطّلب است. این برادرزادهام به من گفت: پروردگار من، پروردگار آسمان و زمین، آنها را به آنچه بر آن هستند امر فرموده است. به خدا سوگند، من کسی را روی زمین بر این دین، جز این سه نفر نمیشناسم.»
این موضوع در خطبه غدیر (أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ لَمْ یسْبِقْهُ إِلَی الْایمانِ بی أَحَدٌ) و سایر منابع روایی نیز نقل شده است.
ولایت و وصایت، پیام بعثت
همراهی همیشگی حضرت علی علیهالسلام با پیامبر اکرم بی حکمت نیست. پیامبر گرامی اسلام از ابتدای دعوت علنی خود در یوم الدار تا روز غدیر پیوسته بر وصایت و جانشینی امیرالمومنین علیهالسلام تاکید کردند، تا تمام دلسوزیها و زحماتشان، پس از ایشان با چیز دیگری جایگزین نشود. طبق فرمایش ایشان در حدیث ثقلین این موضوع تنها با تمسک به دو ثقل گرانبها یعنی قرآن و اهل بیت علیهمالسلام ممکن است. بعثت پیامبر اکرم بدون وصایت ناقص است؛ از این روست که یکی از اعمال مهم و توصیه شده در شب و روز مبعث، زیارت امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
شبهه بعثت: حیرت پیامبر از نزول وحی و داستان ورقه بن نوفل
در برخی از کتب تاریخ و حدیث گزارشی نادرست و افسانهوار دربارهی چگونگی بعثت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که به هیچ وجه با معیارهای حدیث شناسی و تاریخ، قابل پذیرش نیست. متاسفانه این گزارشات با وجود تعارض آشکار با اعتقادات شیعه، بسیار مشهور شده است. لذا در این جا به شرح و نقد این گزارش میپردازیم.
عایشه میگوید: نخستین بار که به رسول خدا وحی شد، خواب راست بود. هر خوابی که میدید مانند صبح روشن رخ می داد. سپس به خلوت نشینی علاقه مند شد و در غار حرا خلوت میگزید. در آن جا چند شب به عبادت میپرداخت، سپس نزد خانواده اش بازمیگشت و از خدیجه توشه می گرفت (و به غار برمیگشت) تا آن که حق نزد او آمد و او در غار بود. فرشته نزد او آمد و گفت: بخوان. گفت: من خواندن نمیدانم. پیامبر می گوید: فرشته مرا گرفت و به سختی فشارم داد به حدی که طاعقتم تمام شد، سپس رهایم کرد و گفت: بخوان گفتم: خواندن نمیدانم. دوباره مرا گرفت و به سختی فشار داد به حدی که طاقتم تمام شد، آنگاه رهایم کرد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی دانم. برا سوم مرا گرفت و به سختی فشار داد به حدی که طاقتم تمام شد، سپس رهایم کرد و گفت: بخوان به نام پرودگارت که آفرید (تا آیه پنجم).
آنگاه رسول خدا در حالی که دلش می لرزید بازگشت و با آن حال نزد خدیجه رفت و گفت: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید! او را پوشاندند تا اضطراب و ترس او ریخت، رسول خدا آن چه پیش آمده بود، برای خدیجه بیان کرد و گفت: بر خویشتن بیمناکم. خدیجه گفت: هرگز! به خدا سوگند خداوند تو را خوار نخواهد کرد؛ زیرا تو، به خویشانت نیکی و به مردم بخشش می کنی، تهیدستان را دارا، مهمانان را پذیرایی و پیش آمدهای حق را یاری می کنی.
سپس خدیجه همراه او نزد پسرعمویش ورقه بن نوفل رفت. او پیرمردی نابینا بود و در زمان جاهلیت به مسحیت گرویده بود و زبان عبری را می داشت و انجیل را با این زبان می نوشت.
خدیجه به او گفت: «عموزاده! از برادرزادهات بشنو.» ورقه گفت: «برادرزاده چه میبینی؟» رسول خدا آن چه دیده بود به او خبر داد. ورقه گفت:«این همان ناموس (فرشته) است که بر موسی نازل شده است. کاش من امروز جوان بودم. کاش آن روز که قومت تو را بیرون میکنند، زنده بودم.» رسول خدا گفت:«مگر مرا بیرون میکنند؟» گفت: «آری ...»
این نقل در کتابهای صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است. همان طور که اشاره شد، این روایت نمیتواند قابل قبول باشد، زیرا هم از نظر سند و هم از متن فاقد اعتبار است.
نقد و بررسی
اولین نکته درباره سند روایت این است که طبق نقل اهل سنت، عایشه در آن زمان یا به دنیا نیامده بوده است، یا کودک بوده است. پس نمیتواند شاهد عینی باشد، و چون نام راوی که احتمالا ماجرا را از او شنیده است، ذکر نمیکند، حدیث به اصلاح «مرسل» است. علاوه بر آن حالات پیامبر در زمان نزول وحی را کسی جز خود ایشان یا کسی که در همان زمان همراه پیامبر بوده باشد، نمیتواند توصیف کند.
درباره متن روایت نیز چند نکته با مسلمات دینی ما در تعارض است. اول آن که در این روایت گفته شده است که فرشته وحی چندین بار به حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله تکلیف خواندن کرده و او اظهار ناتوانی نموده است! چنین چیزی معقول نیست. در این موضوع که پیامبر توان خواندن داشته اند یا نه، اختلاف نظر هست، اما اگر فرض کنیم که ایشان توان خواندن نداشتهاند، اصرار فرشته بر آن و در ادامه فشارهای مکرر پیامبر اکرم توسط فرشتهی وحی، چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ اگر خداوند میخواست قدرت خواندن را به پیامبر خود بدهد، تنها ارادهاش کافی بود.
از همه بدتر این است که تصور کنیم حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله که به رسالت و مسئولیت هدایت مردم مبعوث شده بود، خود نمیدانسته چه اتفاقی افتاده و پیک الهی را نمیشناخته و پیام او را درست تشخیص نمیداده تا آن که ورقه بن نوفل مسیحی، برای ایشان را آگاه کند!
امام صادق علیهالسام در پاسخ یکی از اصحابش که پرسید: چرا رسول خدا هنگام دریافت وحی، ترس آن را نداشت که این از وسوسههای شیطان باشد، پاسخ داد: «خداوند وقتی بندهای را به رسالت منصوب میکند، به او اطمینان خاطر و آرامش میبخشد، به طوری که هر چه از جانب خدا بر او نازل میگردد، همانند چیزی است که خود به چشم میبیند.» با توجه به این حدیث و سایر مسلمات دینی، این روایت نمیتواند پذیرفته باشد.
اهمیت مطالعه تاریخ اسلام
مطالعهی تاریخ در شکلگیری اعتقادات ما نقش اساسی به عهده دارد. همان گونه که در ماجرای بعثت پیامبر اکرم بررسی کردیم، چه بسا نقلهای ضعیف و بدون اعتبار در جامعه شهرت یافته باشد. وظیفهی ما به عنوان یک مسلمان شیعه، پیگیری این مباحث با دقت کافی است تا در درجهی اول خودمان به اعتقادات صحیح برسیم و در درجهی دوم در مواجهه با شبهات و سوالات بتوانیم به منابع معتبر ارجاع دهیم.
کانون فرهنگی بصائر به جهت اهمیت این موضوع، دورهی آموزشی تاریخ تحلیلی اسلام را به صورت غیرهمزمان (آفلاین) تدوین کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است. این دوره با بهرهگیری از منابع معتبر به بررسی بخشی از تاریخ صدر اسلام از رخدادهای اندکی پیش از شهادت پیامبر اکرم و جریانهای پس از آن در زمان خلفا میپردازد.
جمعبندی
در این مقاله، تلاش شد تا با تکیه بر روایات معتبر شیعه، به بررسی دقیق و موشکافانهی ماجرای بعثت پیامبر اکرم پرداخته شود. با مقایسهی این روایات با روایات نادرست و رایج، به تفاوتهای اساسی در نحوهی روایت این واقعهی مهم پی بردیم. همچنین به نقل گزارشهایی از اهل بیت علیهمالسلام درباره وضعیت جامعه پیش از بعثت و پس از آن پرداختیم. شناخت صحیح و دقیق ماجرای بعثت پیامبر اکرم برای تقویت ایمان، بصیرت دینی و همچنین مقابله با شبهات و انحرافات، امری ضروری است. با مراجعه به منابع معتبر شیعه و استفاده از ابزارهای نقد روایات، میتوان به درک صحیح و عمیقی از این واقعهی مهم دست یافت.
1. الکافي، جلد۱، صفحه۱۷۶
2. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام، جلد۱۷، صفحه۳۰۷
3. المناقب، جلد۱، صفحه۴۶
4. نهجالبلاغه (فیض الاسلام)، خطبه 26
5. خطبه فدک
6. آیه 146، سوره بقره
7. نهجالبلاغه (فیض الاسلام)، خطبه 234
8. نهجالبلاغه (فیض الاسلام)، خطبه 1
سایر منابع:
کتاب تاریخ عصر بعثت، نوشته محمدحسین رجبی
کتاب تاريخ اسلام (از جاهليت تا رحلت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم)، نوشته مهدی پیشوایی
کتاب بعثت در کلام خاندان رسالت، نوشته ابراهیم شفیعی سروستانی
دیدگاه خود را بنویسید